رامتین شهبازی: مطالعهی
جامعهشناسانهی یک موضوع با مطالعهی جامعهشناسی آن تفاوتهایی دارد.
برای نمونه اگر بخواهیم مقولهی کودکان کار را از منظری جامعهشناسانه مورد
بررسی قرار دهیم، سراغ انگارهها و نظریههای علم جامعهشناسی میرویم.
علمی که از قرن نوزدهم توسط آگوست کنت بنیانگذاری شده و تا امروز با تطور
در نظریه روبهرو بوده است. اما جامعهشناسی همان موضوع مقولهای
متفاوت است. در این نوع خوانش مطالعهی جامعهشناسانه یکی از راههایی
میشود که ما با کمک آن به طور مثال کودکان کار را مورد مطالعه قرار
میدهیم. در جامعهشناسی یک موضوع، تمامی علومی که دستاویزی برای مطالعه در
اختیار ما قرار میدهند میتوانند بهانهای را فراهم آورند تا ما به
بازخوانی یک موضوع بنشینیم.
این مقدمه را بیان کردم تا به مستند
خلیج فارس
به کارگردانی ارد عطارپور برسم. عطارپور در این مستند از منظر
جامعهشناسی تاریخ سیاسی به موضوع مورد نظر خود نظر افکنده است. طبیعی است
که جامعهشناسی یک موضوع به طور کامل در یک اثر مستند نه امکانپذیر است و
نه منطقی. بنابراین مستندساز باید تا میتواند حوزهای را برگزیند که
بتواند در آن حوزه به استنادات قابل قبول دست پیدا کند. از این منظر انتخاب
عطارپور هوشمندانه به نظر میرسد. او از یک سو با اتکا به نگاهی تاریخی
هم توانسته است انسجام ساختاری مناسبی را در تحقیقی که برای تولید مستند
نیاز دارد برسد و از سوی دیگر محوری را تدارک ببیند که برای مخاطب ملموستر
به نظر میآید.
مستند خلیج فارس با یک پرولوگ آغاز
میشود؛ پرولوگی که در آن بازهی تاریخی مورد نظر فیلمساز در مواجهه با
موضوعاش روشن میشود. بازهای را که عطارپور به آن استناد میکند به
سخنرانی مهم عبدالناصر باز میگردد که در سخنان خود چندین بار نام خلیج
فارس را به زبان میآورد. این سند تصویری و شفاهی به فیلمساز یاری میرساند
تا منبع موثقی را برای شروع حرکت خود در این فیلم تدارک ببیند. اما
عطارپور تنها به این زمینهی تاریخی محدود نمیماند و در جای جای اثر خود
اسناد کهنتری را نیز که از تاریخ در دست دارد برای مخاطب به نمایش
میگذارد.
زمینهی برخی از این اسناد همچون نقشهی نقشهنگاران قدیمی
صرفا تاریخی است و برخی نیز همچون اسنادی که به صورت کتبی در برخوردهای
سیاسی ایران با دیگر کشورها وجود داشته است، جنبهای تاریخی سیاسی پیدا
میکند. نکته اینجاست که عطارپور میکوشد در حیطهی جامعهشناسی تاریخی
سیاسی که خود در برخورد با واژهی خلیج فارس تصویر کرده است، هر آنچه از
اطلاعات را که در اختیار دادر دسته بندی نماید. شیوهی نگاه او به دسته
بندی تاریخی موضوع مطروحهاش تقریبا نگاهی کرونولوژیکال است. نگاه
کرونولوژیکال یک تاریخ مشخص تقویمی را به عنوان نقطهی حرکت در نظر گرفته و
بر اساس اطلاعات تقویمی مشخص دادههای خود را برای مخاطب بیان میدارد. در
اینجا نگاه تاریخی به موضوع شکل میگیرد. اینگونه نگاه به تاریخ ریشه در
اندیشهی فرهنگگرایی آلمانی دارد. نگاه کرونولوژیکال به تاریخ از منظر
اندیشمندان قرن هجدهم آلمان ریشه در باورهای ناسیونالیستی دارد. آنها
معتقد بودند با رجوع به بسترهای رویداد در همان دوره تاریخی رویداد
میتوان به کنه موضوع پی برده و ارزش اتفاق را تحلیل کرد. اما این نگاه
بعدها توسط هگل و بسیار بعدتر در قرن بیستم با انگارههای نوتاریخگرایان
دستخوش تغییرات اساسی شد، اما در هرحال عطارپور با توجه به نوع نگاه خاص و
ملیگرایانهای که به مسئلهی خلیج فارس داشته است توسل به این شکل نگاه
تاریخی مناسب به نظر میرسد.
مستند خلیج فارس در مرور
تاریخی خود، ناگهان از بستر زمانی مطروحه در فیلم فاصله میگیرد و به
زمانی دورتر میرود. این پرانتزهایی که در فیلم گشوده میشود، به شیوهی
پانویسهایی عمل میکند که ضامن متن اصلی هستند. توضیحاتی که گویا بیرون از
متن اصلی میایستند، اما در واقع حامی متن اصلی به شمار میآیند و اگر
نباشند، استناد مورد نظر پژوهشگر با نقصان رو به رو میشود. از اینگونه
موارد میتوان به فصلهایی اشاره کرد که فیلمساز/ پژوهشگر سراغ نقشههای
یونان باستان میرود و با مرور نقشههای کهن نقشهنگاران مصداقهای موضوعی
خود را از دل آن بیرون میکشد.
البته جامعهشناسی تاریخی خلیج فارس در
این مستند کلیت نگاه عطارپور را تشکیل نمیدهد. او همراه با مسئله تاریخی
گوشه چشمی نیز به سیاست افکنده است. همین مسئله سبب شده تا فیلم ابعاد
دیگری پیدا کرده و از سطح توسل به مستندات تاریخی فراتر رود. در نتیجه هر
اندازه مستندات تاریخی طول فیلم را گسترش میدهد، شیوهی نگاه سیاسی
مستندساز عمق آن را افزایش میدهد. به عنوان نمونه آنگاه که عطارپور در
ابتدای فیلم به روابط ایران و مصر میپردازد و از تاثیر گرفتن مصریان از
سیاست ایران سخن میگوید، پای دکتر مصدق به فیلم گشوده میشود و ما به
بهانهی نام خلیج فارس بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران را مرور میکنیم. این
نگاه سبب شده تا حتی اگر با موضوعی به نام خلیج فارس رو به رو هستیم،
تاریخ آن را به شکل تحلیل سیاسی از نظر بگذرانیم. بنابراین ما در این فیلم
با نوعی تاریخ تحلیلی نیز روبهرو هستیم. اشاره به متون تاریخی در فیلم بعد
متن تاریخگرایی آن را تقویت میکند و بخش دیگر که به انگارههای تحلیلی
مربوط میشود از سمت بحثهای سیاسی امتداد یافته و به این ترتیب مستند
خلیج فارس ابعادی مختلف یافته و از نگاه تک قطبی و شعاری رهایی مییابد.
از
سوی دیگر عطارپور تمهیدی را اندیشیده که مخاطب دچار هیجان کاذب احساس
ناسیونالیستی نسبت به موضوع نشده و فرصت تفکر عقلانی را نیز دربارهی اثر
داشته باشد. از همین رو هرگونه گفتار و اطلاعاتی که مخاطب را احساساتی کرده
و به وجد آورد به کثرت در فیلم نادیده گرفته شده است. اما از سوی دیگر
نحوهی چینش اطلاعات به گونهای است که حسی از غرور ملی در نهایت بر
مخاطب چیره میشود. برای مثال جایی که میرود فشار سازمانهای بینالمللی
در تغییر نام خلیج فارس شدت گیرد و از منظر تاریخی گریزی از آن نیست،
ناگهان داستان به عقب میرود و با ارائهی سندی تاریخی از دوران گذشته
دفتری تازه در اثر گشوده و دوباره مخاطب خود را از یاس رهایی میبخشد. همین
مسئله سبب شده تا انگارهی جامعهشناسی تاریخ سیاسی خلیج فارس کامل شود و
فیلمساز بتواند با توجه به زمان و اسناد موجود فرضیهی فیلم خود را به
اثبات برساند.
البته آنچه در بالا آمد یک رویکرد در نگاه به این مستند
است. رویکرد دیگر میتواند از منظر روش تحقیق مستندساز در این اثر باشد که
کارگردان در مقام پژوهشگر چگونه فرضیه خود را مطرح کرده، اسناد خود را مطرح
و در نهایت از آن نتیجهگیری میکند. طبیعی است که هر اندازه مستندساز
هنگام تحقیق به اسناد مختلفی دست یازیده باشد، هنگام نتیجهگیری گزارههای
بهتری را میتواند ارائه نماید. مستندهای عطارپور از این منظر نیز دارای
ویژگیهای قابل تاملی است که بحث دربارهی آن برای فرصتی دیگر باقی خواهد
ماند.
این یاداشت ابتدا در سایت رای بن مستند منتشر شده است.
عکس صحنهای از فیلم است.