[ مستند برتر ]

جایزه‌ی مستنـد بر‌تر سال

[ مستند برتر ]

جایزه‌ی مستنـد بر‌تر سال

تصویر زنی در آیینه

لادن نیکنام: قصه از آن‌جا شروع می‌شود که می‌نشینم روبه روی تصویر زنی در آیینه. تعبیر شاعرانه‌ای است اما واقعیت دارد. وقتی هنرمندی، هنرش را زندگی کند "اتفاق" آفریده می‌شود و من شاهد این آفرینش بودم. موضوع وقتی جدی‌تر می‌شود که می‌بینید "آفریدن" دغدغه‌ی فیلمساز بوده است.

شیرین برق نورد در این متن هنری، به مقوله‌ی ساختن آدمی نزدیک می‌شود. رنج آفریدن را از پشت دوربین خود به جلوی آن کشیده و شاید این سخت‌تر از به دنیا آوردن کودکی باشد. چرا این اثر مرا به یاد "نامه به کودکی که هرگز ‌زاده نشد" می‌اندازد؟ کودکی مورد خطاب قرار نمی‌گیرد اما "مادری" جریانی است که هنرمند را لحظه‌ای‌‌‌ رها نمی‌کند. چرا می‌گویم هنرمند؟ هر آدمی لااقل یک‌بار به مادر شدن یا پدر شدن فکر کرده است. تکرار آدم در شکلی دیگر یک نیاز است و برق نورد به همین عرصه پا گذاشته است.




می‌بینید؟ مقوله‌ی خطرناکی است. تردید‌ها و وسواس‌ها، تزلزل اراده‌ها را به تصویر کشیده است و عجیب آن‌که از ابتدای تماشای کار هرگز نمی‌توانید پیش بینی کنید که او تا کجا پیش می‌رود. هر لحظه که در فیلم پیش‌تر می‌روید، می‌بینید درگیری او چه اندازه عمیق و تاثیرگذار است و در کنار او محمدرضا جهان پناه، با شکل و شمایل یک همسر، دوست یا پدر خود را به خوبی تعریف می‌کند. معصومیت و صمیمیت دو آدم که می‌توانند شکل ِ ازلی آدمی را تداعی کنند هر دم بیشتر رنگ واقعیت به خود می‌گیرد. هیچ فضایی در این متن به تخیل آرتیستیک پهلو نمی‌زند. همه چیز از دل اتفاقات روزمره زاییده می‌شود. از همین تکرارهای معنادار روز‌ها و ساعت‌ها و هفته‌ها. وقت‌هایی که با خودمان فکر می‌کنیم، غذا می‌خوریم، می‌خندیم، با دوست‌هایمان حرف می‌زنیم و هزار شکل جوراجور زندگی ایرانی. (هر چند که این نوع مواجه با بچه‌دار شدن می‌تواند در ابعاد جهانی‌اش هم به همین شکل تصور شود) همین لحظه هاست که با درد‌ها و دل مشغولی‌های خود روبرو می‌شویم. در نوع زیستی که انتخاب کرده‌ایم شک می‌کنیم و از خود می‌پرسیم اگر "انسان دشواری وظیفه است" چه موضعی در مقابل زایش و باروری داریم؟!
می‌توانیم مانند خیل پرشمار آدم‌های دیگر براساس یک نیاز غریزی به تولد یک آدم (نمی‌خواهم کودک تصویرش کنم) نزدیک شویم و خود را درگیر آن کنیم یا با کمی درنگ و تامل به جهان بیاندیشیم و آدم را در آن بستر محیرالعقول تصور کنیم و او را به جهانی بیاوریم که خود از آن وحشت داریم.
این مستند بر اساس دو پارامتر "ترس" و "نیاز" پیش می‌رود. در ساخت آن هم، شاهد تمام نشانه‌های استتیک دوالیسم هستیم. همه‌ی لحظه‌ها بر اساس دور و نزدیک شدن، به یک معنا تبیین می‌شود و همین زندگی روی مرز تردیدهاست که کار را دلنشین و فهمیدنی می‌کند.
وقتی فیلم تمام می‌شود، اسامی پشت هم ردیف از جلوی چشم‌هایم می‌گذرند. به سرنوشت تولد هر یک از این آدم‌ها فکر می‌کنم. تا روز‌ها و هفته‌ها بعد از تماشای فیلم، ماجرای تولد یک آدم‌‌‌ رهایم نمی‌کند. سطرهای عمودی "وهم سبز" را در دل می‌خوانم:
"...
مرا پناه دهید ‌ای چراغ‌های مشوش
ای خانه‌های روشن شکاک
که جامه‌های شسته در آغوش دودهای معطر
بر بام‌های آفتابیتان تاب می‌خورند
مرا پناه دهید ‌ای زنان ساده کامل
که از ماورای پوست، سرانگشت نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال می‌کند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه می‌آمیزد
..."
شیرین برق نورد در جست‌و‌جوی پیوند زمین و آسمان، تکرار هستی خود، نزدیک شدن به گستره‌ی زایش و یافتن نیمه‌ی گمشده و آن‌گاه وحدت یافتن، دست به ساخت این مستند زده است. خوانش‌های فرامتنی هم از این مستند می‌توان داشت. شکاف میان سنت و مدرنیته، شک و یقین، تصمیم و تردید، تولد و مرگ، هم در این کار دیده می‌شود. وقتی دو کاراک‌تر اصلی (فیلمساز و همسرش) رو‌به‌روی هم می‌نشینند، تمام مانیفست فیلم و فیلمساز برای ما قابل درک می‌شود. لحظه‌هایی که از شدت واقعی بودن، آدم را به شک می‌اندازد که شاید همه چیز در زمان و مکان خیالی به وقوع پیوسته است. باید به شجاعت خالق این متن ایمان بیاوریم و حتی‌گاه فکر می‌کنم دوست دارم به یاد آورم آن بند جادویی فتح باغ را:
"و زمینی که ز ِ کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور.
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب‌ها ساخته‌اند."
پایان مسیر این حکایت را با چشم‌هایم می‌توانم هر بار به شکلی بسازم. از نقطه‌ای که خالق روبه‌روی دوربین بار دیگر با تصمیم تازه‌ای می‌ایستد و یا باز به همین جایی می‌رسد که حالا رسیده است. نمی‌دانم. هیچ‌کس نمی‌داند. شاید زیبایی حقیقت این مستند که با واقعیت هم تطابق دارد همین باشد. هیچ کس از سرانجام یک حقیقت خبر ندارد. شاید خالق نخواهد دیگر روبه‌روی دوربین بایستد. این‌بار می‌خواهم خودم را روبه‌روی دوربین ببینم وقتی با زندگی و مرگ دست و پنجه نرم می‌کنم. زندگی از همین ۲۱ روز و من آغاز می‌شود.


۲۱ روز و من
نویسنده و کارگردان: شیرین برق نورد، تصویربردار: محمدرضا جهان پناه، تدوین: همیلا موید، مشاور تدوین: مستانه مهاجر، صدابردار: محمد حبیبی، صداگذار: حسین مهدوی، مجری طرح: سعید رشتیان، مشاوران: پیروز کلانتری، مهرداد اسکویی، تهیه‌کننده: کتایون شهابی.

عکس صحنه‌ای از فیلم است


این یادداشت ابتدا در سایت رای بن مستند منتشر شده است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد