[ مستند برتر ]

جایزه‌ی مستنـد بر‌تر سال

[ مستند برتر ]

جایزه‌ی مستنـد بر‌تر سال

پیرپسر: یک رخداد ماندگار

همایون امامی: فیلم پیرپسر ساخته‌ی مهدی باقری یکی از فیلم‌های بحث برانگیز سینمای مستند امروز ایران است. در فاصله‌ی کوتاهی که از نمایش آن در خانه هنرمندان ایران می‌گذرد انتشار نقدی‌های مخالف و موافق قابل توجهی که به آن پرداخته‌اند، مؤید این نظر است. قبل از این که در جستجوی نقاط قوت و ضعف آن برآئیم بهتر است مخاطبانی که راهی به جلسه نمایش فیلم نداشته‌اند را در جریان مضمون فیلم قرار دهیم.

پیرپسر یک خودکاوی دیداری است. از آن دست مستند‌هایی که در آن فیلمساز خودش را موضوع قرار داده و می‌کوشد از طریق پرداختن به دشواری‌های و معضلات فردی خویش، پلی به جامعه‌ی خود بزند. و بطور غیرمستقیم بستری اجتماعی برای معضلات خود و دیگران بیابد.

پدر مهدی یک کارگاه خیاطی داشته و آدم زحمت‌کشی است. ورشکست می‌شود و خانواده با مشکلات مالی متعددی روبرو می‌شود. برادران مهدی می‌کوشند به یاری پدر بروند، حتی مادر مهدی مغازه‌ای اجاره می‌کند تا با فروش اسباب‌بازی و جوراب و مشتی خرت و پرت دیگر سنگینی اوضاع را بر خودش و سایر افراد خانواده راحت‌تر کند. مهدی اما در این میان به گونه‌ی متفاوتی برخورد می‌کند. او طلبکار است و پدر را به بی‌کفایتی در مدیریت مالی خانواده متهم می‌کند. مهدی می‌‌خواهد مانند هرجوان دیگر، در آستانه‌ی سی‌سالگی خانه و کاشانه‌ای داشته باشد تا بتواند با دختر مورد علاقه‌اش زندگی مشترکی را آغاز کند. مهدی به فیلمسازی علاقه دارد، ‌دانشجوی فیلم‌سازی بوده، ولی ظاهراً به علت مشکل مالی خانواده، آنرا نیمه‌کاره رها کرده است؛ و حالا بطور متناوب و گاه با وقفه‌های ناگزیر فیلم مستند می‌سازد. درآمد حاصله اما آنچنان نیست که مهدی به اتکای آن بتواند با آن تشکیل خانواده داده و  یک زندگی را اداره کند. او که ریشه‌‌های این شکست را بی‌هیچ منطقی در عملکرد پدر و ورشکسته‌شدن او می‌بیند، رابطه اش را با وی به حداقل می‌رساند، و حتی در گفت و گویی با مادرش که در مغازه وی صورت می‌دهد صراحتاً می‌گوید اگر می‌توانست برای خودش خانه‌ای اجاره‌ای دست و پا کند، برای همیشه پدر را از زندگیش بطور کامل، حذف می‌کرد. ولی نمی‌گوید چرا پدر را مقصر می‌داند. او فقط اتهام می‌زند؛ و خود را به عنوان موجودی معرفی می‌کند که از همه‌ی عالم و آدم طلبکار است. موردی که در صحبت‌های اطرافیان مهدی به نحو بارزی خود را آشکار می‌کند، بخصوص در صحبت‌های برادر مهدی که فیلم با مراسم عروسی او آغاز می شود، او به مهدی می‌گوید:

« تو اومدی دنبال مقصر بگردی، نیومدی دنبال یه کار دیگه، نیومدی حرف‌ بزنی، اومدی دنبال مقصر بگردی، اومدی خودتو تبرئه کنی.»

این تضاد مهدی را وا می‌دارد در قالب تولید فیلمی مستند، به شیوه‌ای خود بیانگر،‌ جستجویی را آغاز کند تا حقیقت را بیابد. شاید او در گام‌های نخست دغدغه‌ی حقیقت یابی چندانی هم نداشته باشد و بیشتر قصد دارد بر علیه پدر یارکشی کند. اما در عمل اطرافیان مهدی ـ مادر، دوستان دختر و پسر و همکلاسی‌های سابقش، برادرش، پدربزرگ و دائی مهدی – همه او را به باد انتقاد می‌گیرند. برخورد مهدی باقری مستند ساز در این الگو به گونه‌ایست که هریک از این افراد، لایه و بخشی از شخصیت او و وجهی از رخداد برابر دوربین را باز می‌کنند و حرکت فیلم در مسیر‌هایی موازی شکل می‌گیرد که رفته‌رفته مخاطب را به ژرفای حقیقت رخداد هدایت می‌کنند. و زمینه را برای دریافت شناخت ژرف‌تر او از واقعیت فراهم می‌سازند. در این روند مهدی نیز فرصتی می‌یابد تا به تجربه‌های جدیدی دست یابد، تجربه‌هایی که بطلان تصورات و ذهنیت او را آشکار سازند. مهدی در پایان، فیلم را به پدرش تقدیم می‌کند، نشانه‌ای در دگرگونی که شاید بتوان از آن چون نوعی پایان خوش یاد کرد؛ لیکن آنچه که تغییر نکرده و همچنان بر همان مدار کژ و کول سابق می‌گردد شرایط اجتماعی است. شرایطی که ریشه‌ی تمام نابسامانی‌ها را در خود دارد. در این میان و در اشارات برادر و دایی مهدی شاهد نوعی دسته‌بندی می‌شویم. آنها آدم‌ها را در دو دسته‌ی سازگار و ناسازگار جای می‌دهند. آدم‌های سازگاری چون برادر مهدی، دایی مهدی و ... – به عنوان آدم‌هایی نسبتاً موفق که همواره به تعادل اندیشیده‌اند. آنها چون شرایط پیرامون خود را پذیرفته و با آن همراهی کرده‌اند، طبعاً از امکانات اجتماعی بیشتری برخوردار شده و توانسته‌اند زندگی خود را پیش برند و مراحل زندگی را یکی پس از دیگری تجربه کنند. – برادر مهدی موفق می‌شود درآمدی برای خود دست و پا کرده و  ازدواج کند، ‌برخلاف مهدی که دوستان دخترش را یکی پس از دیگری بخاطر طرح برنامه‌ی زندگی و ملزومات آن با قیافه‌ای حق‌ به جانب کنار می‌گذارد. مهدی و پدرش که بر باور خود پای فشرده‌اند در دسته‌ی دوم قرار دارند. مهدی در نقد شخصیت‌های دسته‌ی اول – بخصوص دوستان دختری که او رهایشان می‌کند، از آنها به عنوان آدم‌هایی یاد می‌کند که حد و اندازه‌های انسانی خویش را فراموش کرده و تخته بند شرایطی شده‌اند که او آنرا نپذیرفته است. جالب است در این میان پدر مهدی نیز برغم وجود اختلاف‌های زیادی که با مهدی دارد در کنار اوست. او و مهدی آدم‌های آرمان‌گرای فیلمند. آدم‌هایی که می‌کوشند به اعتقاد خود وفادار باقی بمانند و هزینه‌‌های آنرا نیز بپردازند. دایی در صحبت‌هایش وقتی مهدی از او می‌پرسد چه فرقیست بین شما و بابا می‌گوید:

« ایشون نخواست خوشو تغییر بده، ولی من دادم. چرا ایشون در اون سطح موند و من دارم میرم، حالا یه کم وضعم بهتره؟ من تغییر دادم.»

و مسعود برادر مهدی او را با همین مضمون، اینگونه معرفی می‌کند:

« فیلم ساختی،‌درسته، فیلم بعدی که ساختی، مثلاً بر فرض گفتن فیلم سیاسیه، حاضر نشدی از ایده‌ات کنار بکشی، به مقدارایده‌اتو کوچک‌تر کنی. واسه این که یه سرمایه به دست بیاری، [حاضر نشدی] شبیه اونا کار کنی.»

مهدی و پدر از یک جنس و جنمند: آرمانگرایانی که برسر اعتقادات خود می‌ایستند و از پرداخت هزینه‌های آن نیز بیمی به دل راه نمی‌دهند. با این تفاوت که مهدی خامست وبی‌تجربه و پدر سرشار است از بزرگی و بزرگواری. تا حدی که تحقیر‌های مهدی– که در صحبت‌های مادر و برادر مهدی آشکار می شود. – را با بزگواری تحمل می‌کند.

سرانجام، وقتی دیگر از اطرافیان مهدی کسی جز پدر مهدی باقی نمی‌ماند، دوست مهدی – مهرداد اسکویی – در ملاقاتی که با پدر مهدی دارد؛ نقطه‌نظر‌های او را هم جویا می‌شود. این صحنه که سکانس نهایی فیلم محسوب می‌شود با نمایش واکنش مهدی در برابر حرف‌ها و عواطف پدر که از تحول درونی مهدی خبر می‌دهد، و زمینه را برای اهدای فیلم به پدر مهیا می‌سازد، به پایان می‌رسد. ‌ظاهراً همه چیز دارد بخوبی و خوشی ختم می شود. مهدی در عمل و با رفتارش، نشان می‌دهد که در اندیشه و داوریش نسبت به پدر تجدید‌نظر کرده است، و مخاطب می‌رود که با پایان خوشی برای فیلم مواجه باشد؛ لیکن قضیه ابعاد اجتماعی خود را بار دیگر آشکار می‌سازد. نگاه ژرف‌نگر باقری که به صورتی نمادین از ادامه‌ی سرگردانی خود و هم‌نسلانش، در شرایط اجتماعی جامعه‌ی ما سخن می‌گوید ضربه‌ی نهایی را وارد می‌کند. رویکرد اجتماعی مهدی در بیان مشکلات سر راه زندگی خود و خانواده‌اش او را وا می‌دارد تا تعبیر درست و ژرف‌نگری از خواستگاه اجتماعی این مشکلات ارائه دهد. هیچ چیز در این جامعه بهبود نیافته است. بیکاری، مشکلات اقتصادی،‌اجتماعی همچنان بیداد می‌کنند. مهدی و هم سن و سالانش همچنان در تحقق ساده‌ترین آرزو‌هایشان با مشکل‌های حل ناشدنی روبرو هستند. مهدی که جز فیلمسازی حرفه‌ دیگری برای خود نمی‌شناسد، همچنان ناگزیر است در شرایط فرهنگی‌ای مبتنی بر تمامیت‌خواهی، خلاقیت‌هایش را در چارچوب‌های ممیزی سرکوب کند. پس همه چیز در آستانه‌ی برقراری نوعی تفاهم انسانی بین مهدی و پدرش همچنان پا درهوا و معلق باقی می‌ماند. سرگردانی تداوم می‌یابد و با خود رد تیره‌ی تمام نابسامانی‌ها را به فضای بعد از فیلم هم می‌کشاند. و این یعنی تصویری درست و اصیل از شرایط عینی جامعه‌ای که در بنیاد‌های اجتماعیش با تعارض و و تناقضی بیمارگونه روبروست. قدرت، استحکام و پایداری این شرایط آنچنانست که فرد به خود بدبین می شود. و توانایی‌های خویش را به زیر سؤال می برد. پس برای آنکه خویشتن را بهتر بشناسد ناگزیر از آن می شود تا خویش را به خود ثابت کند. توانایی‌های خود را به بوته‌ی آزمایش ببرد تا مگر سیاوش‌وار از آتش برهد و جان شیفته‌ی خویش را از غبار وهنی تحمیلی برهاند. در این رابطه و در فصل پایانی فیلم، مهدی را می بینم که می‌خواهد به قصد اثبات توانایی‌هایش و این که در راه پیشبرد اهدافش از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند و از خطر بیم ندارد، در اقدامی نمایشی و نمادین، سقوطی آزاد را از فراز بام تهران تجربه می‌کند. از آن ارتفاع بلند و هراس‌آور در هوا شیرجه می‌رود و لحظاتی بعد ، در شرایطی که غریو تشویق مردم ناظر بر این سقوط آزاد زمین و زمان را پرکرده مظلومانه و معصومانه، تآکید می‌کنم، مظلومانه ومعصومانه پاندول‌وار بین زمین و آسمان آونگ می‌شود؛ و بدین ترتیب با آخرین تکه‌ی این پازل خلاقه، تصویر سرگردانی، فقدان امنیت اجتماعی و آینده‌ی روشن برای مهدی و امثال او کامل می شود.

پیرپسر و ارزش‌های‌سینمایی

پیرپسر به سینمای مستندی اجتماعی تعلق دارد که به شیوه‌‌ای خودبیانگر ارائه شده است. در این شیوه مستند‌ساز با عریان‌سازی خود و زندگیش در برابر دوربین، می‌کوشد تصویری عینی از شرایط زندگی خود ارائه دهد. صرف‌نظر از دشواری‌های چنین شیوه‌ای، مستند‌ساز به صداقت و شجاعتی متفاوت نیاز دارد. تا با گشودن دریچه‌های حریم شخصی خود و خانواده‌اش بر روی دیگران، تصویر ملموس‌تری از واقعیت‌های اجتماعی ارائه دهد. در شرایطی که ما ایرانی‌ها معمولاً به فکر خلوت و خودی، غیرخودی کردن روابط اجتماعی‌مان از یک سو و وسعت بخشی دائم به حریم‌های خصوصی‌مان از سوی دیگر هستیم، پرواضح است که چنین رویکردی از هرکسی ساخته نباشد. جنس و جنمی می‌خواهد که کمتر کسی را از آن نشان است، و این تعارفی نیست با مهدی باقری که حقیقتی است. این رویکرد ارزش‌های خاص خود را دارد، ‌لیکن در نزدیکی به واقعیت کارکرد خود را آشکار می‌سازد و بر بیان سینمایی تأثیر چندانی ندارد. فیلم به موازات در پیش‌گیری چنین رویکردی،‌ از لحظات ارزشمند سینمایی نیز برخوردار است. می‌کوشم در زیر به چند نمونه بسنده کنم و بگذرم:

برخورداری از چنین تفکری مهدی را به ناگزیر تنها و منزوی می‌سازد بیاد بیاوریم صحنه‌ی سیگار کشیدن او را در تاریکی اطاق مهمان‌خانه‌ای در حاشیه راه‌آهن که در پس صحنه‌ی پرتحرک و بزن و  بکوب عروسی برادر می‌آید. و با خود حزن خاصی می پراکند. 

یک از فصل‌های فیلم با دو کبوتر شروع می‌شود که روی دو سیم متفاوت تلفن نشسته‌اند. با فاصله از هم و در حالی که یکی از دو کبوتر چند قدمی به  سمت  خارج کادر پیش می رود. در ادامه صدای مهدی را روی تصویر داریم که می‌گوید:

«هدی(دوست دختر مهدی که گویا قرار بود با هم ازدواج کنند.) چند بار تماس گرفت اما جوابشو ندادم، حوصله‌ی هیچ کس و ندارم.»   

و بعد در ادامه وقتی از عشق‌های اولیه زندگیش می‌گوید و این که عکس دختر دائیش را لای کتابی پنهان کرده بود، به کنار قفسه کتاب‌هایش رفته و در جستجوی عشق تمام شده دو کتاب را همینطوری بیرون می‌کشد. عنوان کتابها در خود قضاوتی را آشکار می‌‌کنند که پس حرف‌های مهدی حس می‌شود: رومئو ژولیت و  عشق‌های خنده‌دار(میلان کوندرا). نوعی بیان تصویری مکنونات درونی مهدی.

وقتی صحبتهای دائی مهدی و قضاوتش در مورد مهدی و پدر او آتشی در درون مهدی می‌گیراند، تصویر به هوای طوفانی بیرون قطع می شود. طوفانی که با شدت درختان را خم و راست می‌کند. حرف‌های دایی مهدی را نومید می‌کند او را وامی‌‌دارد بپذیرد که زندگی به قول کامو فعل عبثی است که تنها در تکرار بیهوده‌ی نوعی خور و خواب خود را می‌نماید. تهی از هر اندیشه‌ی مترقی که مهدی و نسل آرمانگرای او در شرایطی که طوفان آرمان‌کش بیرون بیداد می‌کند به آن نیاز دارند. در صحنه‌ای که تنها پاهای مهدی دیده می‌شود، تصویر قطع می شود به موتورسواری که برای مهدی غذا آورده و این تصویر نیز قطع می شود به مهدی که چراغ توالت را خاموش کرده ودر آنرا به آهستگی می بندد. موسیقی حزن‌انگیزی که از آغاز این صحنه را همراهی می‌کند، بر تراژیک بودن این تعبیر از زندگی می‌افزاید. 

جدای از قوت وجه نمایشی و بیان سینمایی که پیرپسر را از امتیاز ویژه‌ای برخوردار می سازد به قوت‌های دیگر این فیلم نیز بایداشاره کرد، ساختار محکم و تدوین روان از این نقاط قوت محسوب می شوند. علاوه بر این باید به نقش حرکت در این فیلم اشاره کرد، که خود نقطه ی قوت دیگری محسوب می‌شود. فیلم با واکنشی شتابزده و احساسی  از جانب مهدی آغاز می شود. او وقتی خود را در مواجهه با دشواری‌های زندگی ضعیف و ناتوان می‌یابد، به نوعی فرافکنی روی آورده و پدر زحمتکش خود را به انواع و اقسام صفت‌ها متصف می‌کند. و او را مقصر قلمداد می‌‌کند. این برخورد مهدی و واکنش افراد خانواده، دوستان وآشنایان‌شان در برخورد با مهدی و نقد او، وی را وا می‌دارد تا به تدریج با واقعیت‌های بیشتری آشنا شود و در داوریش نسبت به پدر تجدید نظر کند. این مسیر حرکتی است که فیلم می‌پیماید. حرکتی که بر جذابیت فیلم افزوده است و آنرا بجای درجا زدن در توصیف و تشریح یک موقعیت، به حرکت در برابر موضوع واداشته است. موردی که معمولاً در کمتر مستندی شاهد آن هستیم.

پیرپسر و کاستی‌ها

پیرپسر به رغم نقاط قوت متعددش، مثل هراثر دیگر نمی‌تواند از کاستی مصون مانده باشد. اگرچه ساختار محکم و بیان روان و سینمایی آن، نمود این کاستی‌ها را کمتر می‌کند، ولی نمی‌توان آنها را نادیده گرفت.در زیر به چند نمونه اشاره می شود:

جامعه به مثابه‌ی بستری برای تمام رخداد‌های مثبت و منفی از دیرباز مطرح بوده و همواره در نقد‌های رفتار فردی، بر ریشه‌‌های اجتماعی آن تأکید شده است. در پیرپسر نیز با چنین رویکردی مواجهیم. این تصویر از وسعت کافی برخوردار نبوده و ما تنها از طریق موقعیت افراد وابسته به مهدی آنرا دریافت می‌کنیم. آنهم به صورت کاملاً گذرا و عبوری. مثلاً برادر مهدی از دشواری شرایطی که برای بنای زندگیش داشته به صورتی سربسته سخن می‌گوید – ببخشید نمیشه اینجا الان بگم .... – و یا شرایطی اجتماعی که یکی از دوستان مهدی (محسن) که در کنار تحصیل سینما، به نقاشی هم مشغول بوده بخاطر ازدواج با نامزدش آنا همه را کنار می‌گذارد، از هم‌پاشی گروه دانشجویی پسران ساد‌لوح، وضعیت دائی، برادران مهدی مسعود و مهران که درس با کناری نهاده است و موارد دیگری از این قبیل. این شرایط به نفع طرح روان ماجرای اصلی که به مشکل مهدی و خانواده‌اش اختصاص دارد در حاشیه و به صورتی عبوری مطرح می شوند، با توجه به رویکرد اجتماعی غالب فیلم برخی از این اطلاعات ناگفته باقی می‌مانند. به دیگر سخن طرح شرایط اجتماعی در این فیلم به عنوان بستر تمامی نلاطم‌های فیلم باید از وزن بیشتری برخوردار می‌شد.

مورد دیگری که بهتر بود با درنگ بیشتری مورد نمایش قرار گیرد زمینه‌‌های تحولی بود که در مهدی رخداده و او را به تجدید‌نظر وامی‌دارد. شنیدن صحبت‌های پدر و دیدن تصویر منقلب او به لحاظ پیرنگ مناسب و کاملی برای این تجدید‌نظر کافی نیست.

به هرحال این کاستی‌ها و کاستی‌های دیگر، مانع نمی‌شوند تا ما از پیرپسر به عنوان یکی از چند نمونه‌ی نادر مستند‌های متفاوتی که در طی این سال‌ها ساخته شده‌اند یاد نکنیم. مستندی خوش‌ساخت، ‌محکم و اندیشه‌ورز، که بخوبی آیندگان را از ما و زندگیمان آگاه خواهد کرد.

این نوشته ابتدا در سایت پیک مستند منتشر شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد